خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هیات
[اسم]
committee
/kəˈmɪt̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هیات
کمیته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هیئت
کمیته
کمیسیون
1.She's on the school's development committee.
1. او عضو هیات توسعه مدرسه است.
2.The city council just set up a committee to study recycling.
2. شورای شهر برای پژوهش درباب بازیافت، به تازگی کمیتهای تشکیل داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
committed
committal
commitment
commit a crime
commit
commode
commodious
commodity
commodore
common
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان