1 . هیات
[اسم]

committee

/kəˈmɪt̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هیات کمیته

معادل ها در دیکشنری فارسی: هیئت کمیته کمیسیون
  • 1.She's on the school's development committee.
    1. او عضو هیات توسعه مدرسه است.
  • 2.The city council just set up a committee to study recycling.
    2. شورای شهر برای پژوهش درباب بازیافت، به تازگی کمیته‌ای تشکیل داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان