خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همنوازی کردن
2 . چیزی را رایگان دادن (برای تبلیغ)
3 . مجانی
[فعل]
to comp
/kɑːmp/
فعل ناگذر
[گذشته: comped]
[گذشته: comped]
[گذشته کامل: comped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همنوازی کردن
2
چیزی را رایگان دادن (برای تبلیغ)
1.They comped us two tickets.
1. آنها به ما دو بلیت (بهصورت) رایگان دادند.
[صفت]
comp
/kɑːmp/
غیرقابل مقایسه
3
مجانی
رایگان
comp meals/drinks
وعدههای غذا/نوشیدنیهای مجانی
تصاویر
کلمات نزدیک
comoros
commuter train
commuter
commute
commutative
compact
compact car
compact disk
compadre
companion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان