خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همنشینی
[اسم]
companionship
/kəmˈpæniənʃɪp/
غیرقابل شمارش
1
همنشینی
مصاحبت، رفاقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الفت
انس
رفاقت
همنشینی
همصحبتی
مودت
صحبت
مصاحبت
1.She had never had any close companionship with another woman.
1. او هیچگاه همنشینی نزدیکی با زن دیگری نداشت.
2.She had only her cat for companionship.
2. او تنها گربهاش را برای مصاحبت دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
companionable
companion
compadre
compact disk
compact car
companionway
company
company car
company law
company man
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان