خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رقابتی
2 . رقابتجو
3 . ارزان
[صفت]
competitive
/kəmˈpet̬.ət̬.ɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more competitive]
[حالت عالی: most competitive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رقابتی
highly/fiercely/intensely ... competitive
بسیار/بهطرز شدیدی/بهشدت و... رقابتی
Advertising is an intensely competitive business.
تبلیغات یک کسبوکار بهشدت رقابتی است.
competitive games/sports...
بازیها/ورزشها و... رقابتی
Competitive sports encourage children to work together as a team.
ورزشهای رقابتی بچهها را به کار کردن به صورت تیمی تشویق میکند.
2
رقابتجو
1.She's very competitive.
1. او بسیار رقابتجو است.
competitive with somebody/something
در رقابت با کسی/چیزی [رقیب با کسی/چیزی]
We need to work harder to remain competitive with other companies.
ما باید بیشتر تلاش کنیم تا با سایر شرکتها در رقابت بمانیم.
a competitive brother
برادری رقابتجو
3
ارزان
نازل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باصرفه
a shop selling clothes at competitive prices
یک مغازه که لباسهایی با قیمت ارزان میفروشد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
competition
competently
competent
compete
compere
competitively
competitor
competitory
compile
complacent
کلمات نزدیک
competition
competing
competently
competent
competency
competitive salary
competitiveness
competitor
compilation
compilation album
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان