خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از خود درآوردن
[فعل]
to concoct
/kənˈkɑːkt/
فعل گذرا
[گذشته: concocted]
[گذشته: concocted]
[گذشته کامل: concocted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از خود درآوردن
درست کردن، اختراع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به هم بافتن
مترادف و متضاد
cook up
devise
invent
make up
1.She concocted some elaborate story to explain her absence.
1. او داستانی با جزئیات از خود درآورد تا غیبتش را توضیح دهد.
2.The soup was concocted from up to a dozen different kinds of fish.
2. سوپ از بیش از 12 نوع ماهی مختلف درست شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
conclusively
conclusive
conclusion
concluding
conclude
concocted
concoction
concomitance
concomitant
concomitantly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان