خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مقابله
[اسم]
confrontation
/ˌkɑnfrənˈteɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مقابله
رودررویی، مشاجره، درگیری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقابل
رویارویی
مواجهه
مقابله
1.I want to avoid any confrontation.
1. میخواهم از هر(گونه) مقابلهای [مشاجرهای] دوری کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
confront
confrere
confounded
confound
conformity
confrontational
confuse
confused
confusedly
confusing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان