خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تدبیر کردن
2 . تعبیه کردن
[فعل]
to contrive
/kənˈtraɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: contrived]
[گذشته: contrived]
[گذشته کامل: contrived]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تدبیر کردن
مدیریت کردن
formal
1.They contrived to live on her tiny income.
1. آنها مدیریت کردند که با درآمد اندک او زندگیشان را بگذرانند.
2
تعبیه کردن
فراهم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابداع کردن
تعبیه کردن
formal
1.In 1862, a technique was contrived to take a series of photographs showing stages of movement.
1. در سال 1862، تکنیکی برای گرفتن مجموعهای عکس برای نشان دادن مراحل حرکت تعبیه شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
contrivance
contribution
contribute
contrasting
contrast
control
controller
controversial
controversially
contuse
کلمات نزدیک
contrivance
contrition
contrite
contributory
contributor
contrived
control
control freak
control key
control room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان