خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متقاعد کردن
[فعل]
to convince
/kənˈvɪns/
فعل گذرا
[گذشته: convinced]
[گذشته: convinced]
[گذشته کامل: convinced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متقاعد کردن
قانع کردن، راضی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مجاب کردن
متقاعد کردن
قانع کردن
قبولاندن
اقناع کردن
مترادف و متضاد
assure
induce
persuade
satisfy
dissuade
to convince somebody to do something
کسی را به انجام کاری راضی کردن/متقاعد کردن
1. I hope this will convince you to change your mind.
1. امیدوارم که این متقاعدتان کند که نظرتان را عوض کنید.
2. They could not convince the girls to go to the dance with them.
2. آنها نتوانستند دخترها را راضی کنند که با آنها برقصند.
convince somebody that…
کسی را متقاعد کردن که...
I’d convinced myself (that) I was right.
من خودم را متقاعد کردم که حق با من بود.
convince somebody of something
کسی را از چیزی قانع کردن [مطمئن کردن]
You'll need to convince them of your enthusiasm for the job.
تو باید آنها را از اشتیاق خود به کار قانع کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
convict
conveyor belt
conveyor
conveyer belt
conveyer
convincing
convincingly
conviviality
convoluted
cony
کلمات نزدیک
conviction
convicted criminal
convicted
convict
conveyor belt
convinced
convincing
convincingly
convivial
conviviality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان