خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باور
[اسم]
credence
/ˈkridəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باور
اعتقاد، اعتماد
مترادف و متضاد
acceptance
belief
1.Based on the scientific data, I give credence to this hypothesis.
1. بر اساس داده های علمی، من به این فرضیه باور دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
creature
creator
creativity
creativeness
creatively
credentials
credibility
credible
credit
credit card
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان