خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خطر
[اسم]
danger
/ˈdeɪn.dʒər/
قابل شمارش
1
خطر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خطر
مترادف و متضاد
hazard
menace
peril
risk
safety
1.Danger! Keep out!
1. خطر! مراقب باشید!
2.He drove so fast that I really felt my life was in danger.
2. او آنقدر سریع رانندگی کرد که واقعا حس کردم زندگیام در خطر است.
3.We were in danger of missing our flight.
3. ما در خطر از دست دادن پروازمان بودیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
dang
dane
dandy
dandruff
dander
danger money
dangerous
dangerously
dangle
dangle a carrot in front of someone
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان