خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسیدگی کردن
[فعل]
to deal with
/dil wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: dealt with]
[گذشته: dealt with]
[گذشته کامل: dealt with]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رسیدگی کردن
سروکله زدن با، پرداختن به
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از عهده برآمدن
به کاری پرداختن
رسیدگی کردن
سر و کله زدن
to deal with somebody
سروکله زدن با کسی
She's used to dealing with difficult customers.
او به سروکله زدن با مشتریهای بدقلق عادت دارد.
to deal with something
به چیزی رسیدگی کردن [پرداختن]
1. I have no time to deal with this problem now.
1. من الان وقت ندارم به این مشکل رسیدگی کنم.
2. The first chapter of the book deals with letter writing.
2. فصل اول این کتاب به نامهنویسی میپردازد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
deal in
deal
deafness
deaf-aid
deaf as a post
dealer
dear
dear god
dear me
dearly
کلمات نزدیک
deal out
deal
deafness
deafening sound
deafening
dealer
dealership
dealing
dealings
dean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان