خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضعیف کردن
[فعل]
to debilitate
/dɪˈbɪlɪteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: debilitated]
[گذشته: debilitated]
[گذشته کامل: debilitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ضعیف کردن
ناتوان کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تضعیف کردن
مترادف و متضاد
weaken
1.The troops were severely debilitated by hunger and disease.
1. سربازان شدیدا به خاطر گرسنگی و بیماری ضعیف شده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
debate
debatable
deathwatch beetle
deathwatch
death rock
debit card
debonair
debonaire
debonnaire
deboss
کلمات نزدیک
debenture
debbie
debauchery
debauched
debauch
debilitating
debilitation
debility
debit
debit card
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان