خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدهکار
[اسم]
debtor
/ˈdɛtər/
قابل شمارش
[جمع: debtors]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدهکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدهکار
وام گیرنده
formal
مترادف و متضاد
borrower
mortgagor
creditor
1.A gloomy debtor's prison was once the fate of those who could not repay their loans.
1. زندان تاریک، زمانی سرنوشت بدهکارانی بود که نمیتوانستند وامهای خود را باز پرداخت کنند.
2.If I borrow a dollar from you, I am your debtor.
2. اگر من از شما یک دلار قرض بگیرم، من بدهکار شما هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
debt relief
debt collector
debt burden
debt
debris
debug
debugger
debunk
debut
debut album
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان