خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدتر شدن
2 . رو به فساد
3 . آدم فاسد
[فعل]
to degenerate
/dɪˈdʒenərət/
فعل ناگذر
[گذشته: degenerated]
[گذشته: degenerated]
[گذشته کامل: degenerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بدتر شدن
ضعیف شدن، کمتر شدن
مترادف و متضاد
deteriorate
1.Her health degenerated quickly.
1. (وضع) سلامتی او به شدت بدتر شد.
[صفت]
degenerate
/dɪˈdʒenərət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more degenerate]
[حالت عالی: most degenerate]
2
رو به فساد
منحط، رو به انحطاط
formal
a degenerate culture
یک فرهنگ رو به فساد
[اسم]
degenerate
/dɪˈdʒenərət/
قابل شمارش
3
آدم فاسد
آدم گمراه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسارگسیخته
تصاویر
کلمات نزدیک
defy
defuse
defunct
deft
defrost
degeneration
degenerative
deglutition
degradation
degrade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان