خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عمدی
2 . باطمأنینه
3 . تأمل کردن
[صفت]
deliberate
/dɪˈlɪb(ə)rət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more deliberate]
[حالت عالی: most deliberate]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عمدی
آگاهانه، حسابشده، از قصد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آگاهانه
ارادی
تامل کردن
تعمدی
عمدی
مترادف و متضاد
calculated
intentional
planned
accidental
unintentional
1.Rico's excuse was a deliberate lie.
1. بهانه "ریکو" دروغی عمدی بود.
2.The speech was a deliberate attempt to embarrass the government.
2. (آن) سخنرانی تلاشی آگاهانه برای شرمنده کردن دولت بود.
2
باطمأنینه
1.She spoke in a slow and deliberate way.
1. او آرام و باطمأنینه حرف زد.
[فعل]
to deliberate
/dɪˈlɪb(ə)rət/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: deliberated]
[گذشته: deliberated]
[گذشته کامل: deliberated]
صرف فعل
3
تأمل کردن
فکر کردن
formal
1.The jury deliberated for five days before finding him guilty.
1. (اعضای) هیئتمنصفه قبل از اینکه او را گناهکار بیایند، پنج روز فکر کردند.
2.They deliberated (on) whether to continue with the talks.
2. آنها به این فکر کردند که آیا مذاکرات را ادامه دهند (یا نه).
تصاویر
کلمات نزدیک
deli
delhi
delgado
deletion
deleterious
deliberately
deliberation
deliberative
delicacy
delicate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان