خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توصیف کردن
[فعل]
to describe
/dɪˈskraɪb/
فعل گذرا
[گذشته: described]
[گذشته: described]
[گذشته کامل: described]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
توصیف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تشریح کردن
تعریف کردن
توصیف کردن
وصف کردن
شرح دادن
مترادف و متضاد
characterize
explain
express
recount
to describe somebody/something (to/for somebody)
کسی/چیزی را (به/برای کسی) توصیف کردن
1. Can you describe your bag?
1. میتوانید (مشخصات) کیفتان را توصیف کنید.
2. He described the painting in detail.
2. او نقاشی را با جزئیات توصیف کرد.
to describe somebody/something as something
کسی/چیزی را به عنوان چیزی توصیف کردن
She described Gary as shy.
او "گری" را فردی خجالتی توصیف کرد.
to describe how/what...
توصیف کردن چطور/چه و...
Let me describe (to you) how it happened.
بگذار برایت توصیف کنم چطور اتفاق افتاد.
to describe (somebody/something) doing something
انجام کاری (توسط کسی/چیزی) را توصیف کردن
Several people described seeing strange lights in the sky.
چند نفر دیدن چند نور عجیب در آسمان را توصیف کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
descent
descending
descendant
descend
descant recorder
description
descriptive
descriptor
descry
desecrate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان