خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نابود کردن
[فعل]
to destroy
/dəˈstrɔɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: destroyed]
[گذشته: destroyed]
[گذشته کامل: destroyed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نابود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از میان بردن
تار و مار کردن
تباه کردن
خراب کردن
داغان کردن
ویران کردن
نابود کردن
منهدم کردن
معدوم کردن
متلاشی کردن
مترادف و متضاد
demolish
dismantle
knock down
build
reconstruct
to destroy something/somebody
چیزی/کسی را نابود کردن
1. Most of the old part of the city was destroyed by bombs during the war.
1. بیشتر بخشهای قدیمی شهر در هنگام جنگ با بمب نابود شده است.
2. The factory was destroyed by the fire.
2. کارخانه توسط آتش نابود شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
destitution
destitute
destiny
destined
destination wedding
destroyer
destruction
destructive
desuetude
desultory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان