خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مستقل
[صفت]
detached
/dɪˈtætʃt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more detached]
[حالت عالی: most detached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مستقل
جدا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جدا
منفک
منفصل
1.Their new house has a detached garage.
1. خانه جدید آنها یک گاراژ مستقل دارد.
2.They have a four-bedroomed detached house.
2. آنها یک خانه مستقل چهار خوابه دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
detachable
detach
desultory
desuetude
destructive
detachment
detail
detailed
detailing
details
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان