خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پخش کردن
2 . غذا کشیدن
[فعل]
to dish out
/dˈɪʃ ˈaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: dished out]
[گذشته: dished out]
[گذشته کامل: dished out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پخش کردن
توزیع کردن
1.Students dished out leaflets to passers-by.
1. دانشآموزان به عابرین آگهی توزیع کردند.
2
غذا کشیدن
سرو کردن (غذا)
1.Can you dish out the potatoes, please?
1. میتوانی لطفاً سیبزمینیها را سرو کنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
dish
disgusting
disgusted
disgust
disguised
dish the omelet up on a serving platter.
dish the roast beef out on the platter, please.
dish towel
dish up
dishcloth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان