خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در رفتن (استخوان)
[فعل]
to dislocate
/ˈdɪsloʊkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: dislocated]
[گذشته: dislocated]
[گذشته کامل: dislocated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در رفتن (استخوان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دررفتن
1.He dislocated his shoulder in the accident.
1. در تصادف کتف او در رفت.
2.She dislocated her knee falling down some steps.
2. هنگام افتادن از چند پله، زانویش در رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
dislike
disko
diskette
disk drive
disk
dislocation
dislodge
disloyal
disloyalty
dismal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان