خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیج شده
[صفت]
disoriented
/dɪˈsɔriˌɛntɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disoriented]
[حالت عالی: most disoriented]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیج شده
مغشوش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشفته
1.When I came out of the subway I felt disoriented.
1. وقتی که از مترو بیرون آمدم، گیج شده بودم.
توضیحاتی در رابطه با disoriented
صفت disoriented در این مفهوم به معنای "گیج شده" است. اما اشاره اصلی آن به حالتی از گم شدن و مسیر خود را گم کردن است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disorientation
disorient
disorganized
dismiss
dismay
disown
disparate
dispatch
dispensary
dispense
کلمات نزدیک
disorientation
disorientate
disorganized
disorganization
disorderly
disown
disparage
disparagement
disparaging
disparaging comment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان