خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سلب صلاحیت کردن
[فعل]
to disqualify
/dɪˈskwɑləˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: disqualified]
[گذشته: disqualified]
[گذشته کامل: disqualified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سلب صلاحیت کردن
محروم کردن
1.A heart condition disqualified him for military service.
1. یک بیماری قلبی از او برای خدمت سربازی سلب صلاحیت کرد [یک بیماری قلبی، او را از خدمت سربازی محروم [معاف] کرد].
2.The committee disqualified me from the competition.
2. آن کمیته مرا از مسابقه محروم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
disqualification
dispute
disputation
disputant
disprove
disquiet
disquieting
disquisition
disregard
disrepair
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان