1 . فیلم مستند
[اسم]

documentary

/ˌdɑk.jəˈmen.t̬ə.ri/
قابل شمارش

1 فیلم مستند

معادل ها در دیکشنری فارسی: مستند فیلم مستند
مترادف و متضاد factual film factual program
  • 1.There were some interesting interviews in the documentary.
    1. چند مصاحبه جالب در فیلم مستند بود.
  • 2.We watched a documentary about Africa.
    2. ما یک فیلم مستند درباره آفریقا تماشا کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان