خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماشین راندن
[عبارت]
drive a car
/draɪv ə kɑr/
1
ماشین راندن
رانندگی کردن
1.Her husband was driving the car at the time of the accident.
1. موقع تصادف، شوهرش داشت رانندگی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
drive
dripping
drip-dry
drip
drinking water
drive at
drive away
drive back
drive bay
drive crazy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان