خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرمنده کردن
[فعل]
to embarrass
/ɪmˈbɛrəs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: embarrassed]
[گذشته: embarrassed]
[گذشته کامل: embarrassed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شرمنده کردن
خجالت زده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خجالت دادن
شرمنده کردن
to embarrass somebody
کسی را خجالتزده کردن
Her questions about my private life embarrassed me.
سوال او درباره زندگی شخصیام مرا خجالت زده کرد.
it embarrasses somebody to do something
انجام کاری کسی را خجالتزده کردن
It embarrassed her to meet strange men in the corridor at night.
ملاقات کردن با مردهای غریبه در راهرو در شب او را خجالتزده میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
embark
emanate
email
emaciation
emaciated
embarrassed
embarrassing
embarrassingly
embarrassment
embarrassment of riches
کلمات نزدیک
embarkation
embark
embargo
embankment dam
embankment
embarrassed
embarrassing
embarrassment
embassy
embattled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان