خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارج کردن
[فعل]
to emit
/iˈmɪt/
فعل گذرا
[گذشته: emitted]
[گذشته: emitted]
[گذشته کامل: emitted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خارج کردن
بیرون دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خارج کردن
فرستادن
مترادف و متضاد
give off
1.Sulfur gases were emitted by the volcano.
1. گاز سولفور از دهانه آتش فشان خارج میشد.
2.The metal container began to emit a sound.
2. ظرف فلزی شروع به بیرون دادن صدایی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
emissions
emission
emissary
emirati
emirate
emma
emmanuel
emollient
emote
emoticon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان