خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورودی
[اسم]
entrance
/ˈen.trəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ورودی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دخول
در ورودی
ورودی
ورود
مدخل
مترادف و متضاد
door
entry
means of access
exit
1.I'll meet you at the main entrance.
1. من تو را در ورودی اصلی ملاقات خواهم کرد.
2.There are two entrances - one at the front and one around the back.
2. دو ورودی وجود دارد - یکی در جلو و یکی اطراف عقب.
3.They must have used the back entrance to the building.
3. آنها احتمالا از ورودی پشتی ساختمان استفاده کرده اند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
entrails
entombment
entomb
entirely
entire
entrance exam
entrance hall
entranceway
entrancing
entreat
کلمات نزدیک
entrails
entourage
entomology
entomologist
entity
entrance exam
entrance fee
entrance hall
entrancing
entrant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان