خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مأمور
[اسم]
envoy
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مأمور
فرستاده، نماینده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سفیر
تصاویر
کلمات نزدیک
envision
envisage
environs
environmentally friendly
environmentally
envy
enzyme
eon
epaulette
ephemera
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان