خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حسادت
2 . حسادت کردن
[اسم]
envy
/ˈen.vi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حسادت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حسد
رشک
غبطه
مترادف و متضاد
covetousness
jealousy
generosity
1.Our envy of Nora's skating ability is foolish because with practice all of us could do as well.
1. حسادت ما به توانایی اسکیت کردن "نورا" احمقانه است چون با تمرین همه میتوانند به خوبی آن را انجام دهند.
[فعل]
to envy
/ˈen.vi/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: envied]
[گذشته: envied]
[گذشته کامل: envied]
صرف فعل
2
حسادت کردن
رشک بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غبطه خوردن
مترادف و متضاد
be jealous of
begrudge
covet
be glad for
1.I envy her ability to talk to people she's never met before.
1. من به توانایی او در صحبت کردن با افرادی که قبلا هرگز آنها را ندیده است، حسادت میکنم.
2.She has always envied my success.
2. او همیشه به موفقیت من حسادت کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
envoy
envision
envisage
environs
environmentally friendly
enzyme
eon
epaulette
ephemera
ephemeral
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان