خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهکار گرفتن
2 . سعی و تلاش کردن
[فعل]
to exert
/ɛɡzˈɜːt/
فعل گذرا
[گذشته: exerted]
[گذشته: exerted]
[گذشته کامل: exerted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهکار گرفتن
اعمال کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعمال کردن
1.He exerted all his authority to make them accept the plan.
1. او تمام قدرتش را بهکار گرفت تا آنها را وادار به پذیرفتن نقشه کند.
2.The moon exerts a force on the earth that causes the tides.
2. ماه نیرویی به زمین اعمال میکند که موجب جزرومد میشود.
2
سعی و تلاش کردن
تمام تلاش خود را کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همت کردن
زور زدن
1.In order to be successful he would have to exert himself.
1. برای موفق شدن، او باید تمام تلاشش را بکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
exercise science
exercise regularly
exercise book
exercise bike
exercise
exertion
exhalation
exhale
exhaust
exhaust pipe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان