خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حقیقت
[اسم]
fact
/fækt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حقیقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقیقت
واقعیت
مترادف و متضاد
reality
truth
verity
fiction
lie
the fact that…
این حقیقت که...
1. I could no longer ignore the fact that he was deeply unhappy.
1. من دیگر نمیتوانم از این حقیقت که او بهشدت ناراحت است، چشمپوشی کنم.
2. I'm not angry that you took my car - it's just the fact that you didn't ask me first.
2. عصبانی نیستم که ماشینم را بردی؛ حقیقت این است که بدون اجازه گرفتن آن را بردی.
despite the fact that...
علیرغم این حقیقت که...
Despite the fact that she was wearing a seat belt, she was thrown sharply forward.
علیرغم این حقیقت که او کمربند بسته بود، با شدت به جلو پرتاب شد.
due to the fact that...
بهخاطر این حقیقت که...
Due to the fact that they did not read English, the prisoners were unaware of what they were signing.
بهخاطر این حقیقت که آنها انگلیسی خواندن نمیدانستند، زندانیها نمیدانستند دارند چه چیزی را امضا میکنند.
to know for a fact that...
بهعنوان یک حقیقت دانستن که...
I knew for a fact that she was lying.
من بهعنوان یک حقیقت می دانم که او دروغ میگفت.
apart from the fact that...
جدای از این حقیقت که...
She was happy apart from the fact that she could not return home.
او خوشحال بود، جدای از این حقیقت که نمیتوانست به خانه برگردد.
to face (the) facts
با حقایق روبهرو شدن
It’s about time you learnt to face (the) facts.
دیگر زمانش رسیده است که با حقایق روبهرو شوی.
based on fact
بر اساس حقیقت [واقعی]
The story is based on fact.
این داستان واقعی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
facsimile
facing
facility
facilities
facilitation
fact sheet
fact-finding
faction
factional
factitious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان