خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پدر
2 . پدر (رشته یا حوزه خاصی)
3 . کشیش (مذهب)
4 . خدا (آیین مسیحیت)
5 . کشیش (مذهب)
[اسم]
father
/ˈfɑðər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پدر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابو
بابا
پدر
والد
اَب
1.My father took me to watch football every Saturday.
1. پدرم مرا هر شنبه به تماشای مسابقه فوتبال میبرد.
2.You've been like a father to me.
2. شما برای من مثل یک پدر بودهاید.
2
پدر (رشته یا حوزه خاصی)
father of something
پدر چیزی
Henry Moore is considered to be the father of modern British sculpture.
"هنری مور" پدر مجسمهسازی مدرن بریتانیا شناخته میشود.
3
کشیش (مذهب)
پدر روحانی
1.Pray for me, father.
1. برای من دعا کن، پدر.
[اسم]
the Father
/ˈfɑð.ər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خدا (آیین مسیحیت)
2
کشیش (مذهب)
پدر روحانی
(Father)
مترادف و متضاد
Fr
Father O’Reilly
کشیش "اورایلی"
تصاویر
کلمات نزدیک
fatemeh
fateful
fated
fate
fatally
father christmas
father figure
father-in-law
fatherhood
fatherland
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان