Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . فکس کردن
2 . دورنگار
[فعل]
to fax
/fæks/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: faxed]
[گذشته: faxed]
[گذشته کامل: faxed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فکس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فکس کردن
1.Fax me your reply.
1. جوابت را برایم فکس کن.
[اسم]
fax
/fæks/
قابل شمارش
2
دورنگار
نمابر، فکس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دورنگاری
نمابر
فکس
1.Can I send it by fax ?
1. می توانم با دورنگار آن را بفرستم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
fawning
fawner
fawn
favoritism
favorite
fax machine
fax number
faze
façade
fbi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان