خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوست کسی را کندن
[فعل]
to flay
/fleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: flayed]
[گذشته: flayed]
[گذشته کامل: flayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوست کسی را کندن
شدیدا سرزنش کردن
مترادف و متضاد
scold harshly
strip off skin
1.He would flay the body of anyone who crossed him.
1. او پوست هر کسی را که بخواهد او را دور بزند می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
flaxen
flax
flawless
flawed
flaw
flea
flea in one's ear
flea market
fleabag
fleck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان