1 . بر انگیختن
[فعل]

to foment

/foʊˈment/
فعل گذرا
[گذشته: fomented] [گذشته: fomented] [گذشته کامل: fomented]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بر انگیختن به پا کردن

مترادف و متضاد incite instigate stir up
  • 1.They accused him of fomenting political unrest.
    1. آنها او را به برپا کردن آشوب سیاسی متهم کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان