خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکننده
[صفت]
fragile
/ˈfræʤəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fragile]
[حالت عالی: most fragile]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شکننده
ظریف، شکستنی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوشالی
شکستنی
شکننده
مترادف و متضاد
breakable
brittle
frail
weak
durable
robust
strong
1.On the box was a label that read, "Fragile! Handle with care!"
1. روی جعبه نشانی خورده بود که میگفت، "شکستنی! با احتیاط حمل شود!"
2.The expensive glassware is very fragile.
2. بلورجات گرانقیمت بسیار شکننده هستند.
3.Things made out of plywood have a tendency to be fragile.
3. اشیایی که از تخته سهلا ساخته شدهاند، معمولاً شکننده هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
frag
fractured
fracture
fractious
fractionally
fragile peace
fragility
fragment
fragmentary
fragmentation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان