خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عطر
[اسم]
fragrance
/ˈfreɪgrəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عطر
رایحه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بوی خوش
رایحه
نکهت
1.The flowers are chosen for their delicate fragrance.
1. آن گلها به خاطر عطر [رایحه] خوشایندشان انتخاب شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fragmentation
fragmentary
fragment
fragility
fragile peace
fragrant
fraidy-cat
frail
frailty
frame
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان