خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضعیف
[صفت]
frail
/freɪl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: frailer]
[حالت عالی: frailest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضعیف
شکننده، سست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سست
نزار
نحیف
ضعیف
مترادف و متضاد
delicate
weak
1.The frail wings of the newborn bird could not lift it off the ground.
1. بالهای ضعیف و شکننده پرنده تازه به دنیا آمده توانایی بلند کردن او را از زمین ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fraidy-cat
fragrant
fragrance
fragmentation
fragmentary
frailty
frame
frame of mind
frame-up
framework
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان