خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضعف
[اسم]
frailty
/ˈfreɪlti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضعف
سستی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سستی
1.Most of the characters in the novel exhibit those common human frailties - ignorance and greed.
1. بیشتر شخصیتهای رمان آن ضعفهای مشترک در انسانها را به نمایش میگذارند - جهل و حرص.
2.Though ill for most of her life, physical frailty never stopped her from working.
2. اگرچه او بیشتر عمرش را بیمار بود اما سستی هیچگاه مانع از کار کردن او نشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
frail
fraidy-cat
fragrant
fragrance
fragmentation
frame
frame of mind
frame-up
framework
framing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان