خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یخبندان
[اسم]
frost
/frɔːst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
یخبندان
شبنم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یخبندان
1.There was a frost last night.
1. دیشب یخبندان بود.
2.When I woke up this morning the ground was covered with frost.
2. امروز صبح وقتی که از خواب بیدار شدم، زمینه پوشیده از شبنم بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
frontman
frontispiece
frontiersman
frontier
frontal
frostbite
frostbite is common here in the winter.
frostbitten
frosted
frosted glass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان