خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسباب و اثاثیه
[اسم]
furniture
/ˈfɜr.nɪ.tʃər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسباب و اثاثیه
لوازم خانگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسباب خانه
مبلمان
مبل
لوازم منزل
لوازم خانگی
اثاث
مترادف و متضاد
furnishings
house fittings
stuff
1.The only piece of furniture he has in his room is a bed.
1. تنها اسباب و اثاثیهای که او در اتاقش دارد یک تخت خواب است.
2.They have a lot of antique furniture.
2. آنها اسباب و اثاثیه قدیمی بسیاری دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
furnishings
furnished
furnish
furnace
furlough
furniture beetle
furore
furrier
furriery
furrow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان