خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پلکیدن
2 . یللیتللی کردن
3 . دستنگه داشتن از کاری (برای چند لحظه)
[فعل]
to hang about
/hˈæŋ ɐbˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: hung about]
[گذشته: hung about]
[گذشته کامل: hung about]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پلکیدن
ول گشتن
1.There were always groups of boys hanging about in the square.
1. همیشه گروهی از پسرها دور میدان ول میگشتند.
2
یللیتللی کردن
بیکار ایستادن
informal
1.Come on, we haven’t got time to hang about!
1. زود باش، وقت برای یللیتللی نداریم!
2.Go and pack but don't hang around - we have to go in an hour.
2. برو وسایلت را جمع کن، اما بیکار واینستا؛ یک ساعت دیگر باید برویم.
3
دستنگه داشتن از کاری (برای چند لحظه)
1.Hang about! There's something not quite right here.
1. دست نگهدار! یک چیزی اینجا کاملاً درست نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
hang
handyman
handy
handwritten
handwriting
hang around
hang back
hang glider
hang gliding
hang on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان