Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . عجله
[اسم]
haste
/heɪst/
غیرقابل شمارش
1
عجله
شتاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعجیل
دستپاچگی
هول
شتاب
عجله
1.The letter was written in haste.
1. آن نامه با عجله نوشته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
hassock
hassle
hasidism
hashtag
hashish
hasten
hastily
hasty
hat
hat off to someone
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان