خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیعاطفه
2 . آرام
[صفت]
impassive
/ɪmˈpæsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impassive]
[حالت عالی: most impassive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیعاطفه
بیاحساس
مترادف و متضاد
emotionless
his cold, impassive face
چهره سرد و بیعاطفه او
2
آرام
خونسرد
مترادف و متضاد
calm
expressionless
1.The judge sat, impassive, listening to the man's testimony.
1. قاضی، خونسرد نشست و به شهادت آن مرد گوش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
impassioned
impasse
impassable
impartially
impartiality
impassively
impasto
impatience
impatient
impatiently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان