Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیصبر
2 . مشتاق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
impatient
/ɪmˈpeɪ.ʃənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impatient]
[حالت عالی: most impatient]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیصبر
عجول، کمصبر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیتاب
بیصبرانه
بیحوصله
ناشکیبا
عجول
عجولانه
کمحوصله
مترادف و متضاد
patient
1.An impatient driver behind me sounded his horn.
1. یک راننده عجول پشت سر من بوق زد.
2.Don’t be so impatient, you’ll get your turn.
2. اینقدر بیصبر نباش، نوبت تو هم خواهد شد.
2
مشتاق
1.People are impatient for change in this country.
1. مردم مشتاق تغییر در این کشور هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
impassivity
impart
impala
impairment
impaired
impatiently
impeccable
impeccably
impending
imperative
کلمات نزدیک
impatience
impasto
impassively
impassive
impassioned
impatiently
impeach
impeachment
impeccable
impecunious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان