خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناتوان
2 . ناتوان جنسی (مرد)
[صفت]
impotent
/ˈɪmpətənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impotent]
[حالت عالی: most impotent]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ناتوان
ضعیف، عاجز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیاختیار
ناتوان
عاجز
1.Without the chairman's support, the committee is impotent.
1. بدون حمایت رئیس، کمیته ناتوان است [قدرتی ندارد].
2
ناتوان جنسی (مرد)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مقطوعالنسل
عنین
1.The operation left him impotent.
1. (آن) عمل جراحی او را از لحاظ جنسی ناتوان کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
impotence
imposture
impostor
impossibly
impossible
impound
impoverish
impoverished
impracticable
impractical
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان