خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بداههگویی کردن
[فعل]
to improvise
/ˈɪmprəvaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: improvised]
[گذشته: improvised]
[گذشته کامل: improvised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بداههگویی کردن
بداههنوازی کردن، فیالبداهه گفتن، فیالبداهه نواختن
1.an improvised speech
1. یک سخنرانی فیالبداهه
2.He improvised on the melody.
2. او ملودی را بداهه نوازی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
improvisation
improvement
improved
improve on
improve
improvised
imprudence
imprudent
impudence
impudent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان