خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدنامی
[اسم]
infamy
/ˈɪnfəmi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدنامی
رسوایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدنامی
مترادف و متضاد
disrepute
notoriety
scandal
honour
1.these acts brought him fame and infamy.
1. این اعمال برای او شهرت و بدنامی آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
infamous
infallible
inextricably
inextricable
inexplicably
infancy
infant
infant formula
infant school
infanticide
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان