خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیدمان
2 . نصب
3 . انتصاب
[اسم]
installation
/ˌɪnstəˈleɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چیدمان
هنر اینستالیشن
2
نصب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نصب
the installation of a central heating system
نصب یک سیستم گرمای مرکزی
3
انتصاب
گمارش
تصاویر
کلمات نزدیک
install an antivirus program
install a program
install a computer dictionary
install
instagram
installment
installment plan
instance
instant
instant celebrities
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان