خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرسوم کردن
2 . بستری کردن (در تیمارستان و...)
[فعل]
to institutionalize
/ˌɪnstɪˈtuːʃənəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: institutionalized]
[گذشته: institutionalized]
[گذشته کامل: institutionalized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مرسوم کردن
بهصورت عرف درآوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نهادینه کردن
the struggle to institutionalize equality for women
تلاش برای مرسوم کردن برابری برای زنان
2
بستری کردن (در تیمارستان و...)
old use
تصاویر
کلمات نزدیک
institutional
institution
institute
instinctually
instinctively
instruct
instruction
instruction manual
instructional
instructive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان